ساختارهای عملکردی مغز به دنبال اتمام یک رابطه کندتر میشوند
در طول زندگی فرد، تجربه یک واقعهی استرسزا میتواند منجر به بروز علائم افسردگی، حتی در یک جمعیت غیربالینی شود. به عنوان مثال، اتمام روابط یک اتفاق نسبتاً رایج است و علاوه بر افزایش ریسک ابتلا به اختلال افسردگی اساسی، یک عامل خطر برای کیفیت زندگی میباشد.
در طول زندگی فرد، تجربه یک واقعهی استرسزا میتواند منجر به بروز علائم افسردگی، حتی در یک جمعیت غیربالینی شود. به عنوان مثال، اتمام روابط یک اتفاق نسبتاً رایج است و علاوه بر افزایش ریسک ابتلا به اختلال افسردگی اساسی، یک عامل خطر برای کیفیت زندگی میباشد.
مطالعات عصبی حالت استراحت مغز به طور فزایندهای ارتباطات غیرطبیعی کل مغز را در بیماران مبتلا به افسردگی مشخص کرده است، اما در حال حاضر مشخص نیست که آیا علائم افسردگی در افراد بدون تشخیص بالینی دارای زیربناهای عصبی قابلاعتماد است؟ بنابراین، دادههای عصبی قابلاطمینانی در مورد علائم افسردگی که برخی از افراد ممکن است بعد از یک رویداد استرسزا بدون تشخیص بالینی ارائه دهند، وجود ندارد.
یک تحقیق جدید بررسی کرده است که آیا تفاوتهای فردی در شدت علائم افسردگی به دنبال اتمام رابطه با تغییر در فعالیت کل مغز در حالت استراحت ارتباط دارد یا خیر؟
این تحقیق توسط اساتیدی چند از اعضای مراکز تحقیقاتی در دانشگاه های اروپایی Groningen (هلند) ، Oxford (انگلستان) ، Aarhus (دانمارک) و Minho (براگا ، پرتغال)، انجام شده است.
یکی از محققین می گوید: "در این مطالعه، ما با استفاده از intrinsic ignition framework در مجموعه دادهی 69 نفری از شرکتکنندگان با درجات مختلفِ علائم افسردگی پس از اتمام روابطشان، پیچیدگی دینامیکی مغز را در حالت استراحت بررسی کردیم و فرض کردیم که سطح بیشتری از گزارش علائم افسردگی با کاهش یکپارچگی سراسری و تغییرات مکانی-زمانی در ساختار عملکردی مغز همراه است."
آنالیز intrinsic ignition ، ارائه شده توسط دکو و کرینگلباخ (2017)، درجهی یکپارچگی در مغز را مشخص میسازد که ناشی از وقایع خودبهخودِ رخداده در طول زمان است. این وقایع توانایی یک منطقهی معین را برای شروع انتشار یک فعالیت عصبی به مناطق دیگر را نشان میدهد و درجات مختلفی از یکپارچگی در مغز را معین میکند. به نوبه ی خود، یکپارچگی، توانایی مغز برای پیوند و تبادل اطلاعات را منعکس میسازد.
نویسندگان اظهار داشتند: "ما بررسی کردیم که آیا شدت علائم افسردگی در موارد غیربالینی با تغییر در پیچیدگی دینامیکی مغز در حالت استراحت مرتبط بوده است؟ در سطح کلی، میتوان از ignition و تغییرات آن در تمام مناطق مغز حد وسط گرفته شود تا یک اندازه گیری سراسری به ترتیب از یکپارچگی و تغییرات زمانی ایجاد گردد. تغییرات زمانی میزان انعطافپذیری پویا را نشان میدهد ، که از آن به عنوان metastability نیز یاد میشود.
نتایج مطالعه نشانداد که شدت علائم افسردگی با نقص توانایی مغز در یکپارچگی و پردازش اطلاعات در سطح کلی در طول زمان همراه است. علاوه بر این، محققان دریافتند که اکثر علائم افسردگی با کاهش تغییرات مکانی (یعنی سلسله مراتب) و کاهش تغییرات زمانی (یعنی metastability) در ساختار عملکردی مغز همراه است.
با توجه به شواهد در حال رشد که نشان دهندهی پویایی حالت استراحت تغییریافته در بین اختلالات اعصاب و روان میباشند، نویسندگان مطالعه به این نتیجه رسیدند: "نتایج ما در یک نمونه از جمعیت غیر بالینی (در عین حال آسیبپذیر) بر معیار بررسی انعطاف ناپذیری مغز، یا به زبانی دیگر دینامیک کمتر پیچیدهی مغز، به عنوان یک نشانگر ریسک بالقوه برای مشکلات سلامت روان، تاکید میکند."
منبع: مدیکال اکسپرس
نوشته های مرتبط