آیا انسانها واقعا "حس ششم" دارند؟ محققان بررسی میکنند که چگونه شهود و بینشها، که اغلب القا میشوند، بخشی از تجربه خودآگاه ما هستند.
در حالیکه این تصور که بشر دارای پنج حواس اولیه انسانی است، اغلب یک حقیقت جهانی در نظر گرفته شده و میتوان ریشه و منشأ این دیدگاه را در رسالهی "De Anima" ("دربارۀ نفس") ارسطو یافت، بسیاری از فیلسوفان و عصبشناسان امکان وجود 22 تا 33 حس مختلف درانسان را مطرح کرده و دربارهی آن بحث میکنند.
در میان این حواس کمتر شناخته شده، میتوان به حس تعادل (equilibrioception)، حس عمقی (Proprioception) که ما را قادر میسازد بدون نگاه کردن موقعیت اعضای بدن خود را درک کنیم و ادراک زمان (اینکه چگونه گذر زمان را حس میکنیم) اشاره کرد.
و البته اینها فقط حواسهای انسانی هستند. توک تامپسون، پروفسور و مدرس انسانشناسی میگوید: «حواسی در سایر گونهها وجود دارد که ما آنها را نداریم، مانند حس جهتیابی و حواس مغناطیسی». برای مثال، اکسید آهن موجود در شکم زنبورهای عسل، آنها را قادر میسازد تا تغییرات میدان مغناطیسی زمین را تشخیص داده و با کمک آن به سمت کندوی خود حرکت کنند.
یک حس ناشناخته
«حس ششم» معمولاً یک حس «ناشناخته» تلقی میشود؛ اما اکنون که میدانیم بیش از پنج حس وجود دارد، شاید بتوان این حس را به عنوان «حس x» در نظر گرفت. تامپسون میگوید "چه این یک حس طبیعی هنوز کشف نشده باشد و چه چیزی بیشتر از تواناییهای روانی، «x» در حال حاضر مجهول و ناشناخته است."
در برخی از فلسفههای هندی، ذهن یا «ماناس»، خود حس ششمی در نظر گرفته میشود که حواس پنجگانه اصلی را با سایر قوای ذهنی هماهنگ میکند.
جوامع غربی به طور کلی حس ششم را با ادراک فراحسی یکی میدانند؛ چیزی که در فرهنگ سلتیک به عنوان «غیببینی» شناخته میشود. از جمله قدرتهای فرضی کسانی که این موهبت را داشتند، توانایی پیشبینی مرگ بود. این افراد حتی فلسهای ماهی (که به طور ضمنی مفهوم غرق شدن داشت) را بر روی کسی که احساس میکردند به زودی غرق میشود، میدیدند.
کمی به جستجوی آنلاین در مورد حس ششم بپردازید؛ ادعاهای بیشماری مبنی بر پیشبینیهای متحول کنندهای خواهید یافت که این دیدگاه که حواس پنجگانه ما تنها تواناییهای ادراکی ما هستند را به چالش میکشند.
در میان این ادعاها، بارت نیلور، مدیر اجرایی وال استریت ادعا کرده که ندای درونی، جان او را دو بار نجات داده است. طبق کتابی که توسط پزشکی به نام لری دوسی درباره قدرت پیشبینی غیبی در سال ۲۰۰۹ نوشته شده، نیلور در 26 فوریه 1993 برای کار در مرکز تجارت جهانی میرفت که چیزی به او گفت به داخل ساختمان نرود.
آن ساختمان همان روز بمباران شد. نیلور ادعا کرد که همین غریزه او را از حملات تروریستی 11 سپتامبر در سال 2001 نیز نجات داد. اما لازم نیست به تواناییهای عرفانی و معنوی اعتقاد داشته باشیم تا باور کنیم که ادراک ما میتواند فراتر از حواس فیزیکی باشد.
طبق گفته پروفسور آنتونیو داماسیو، استاد روانشناسی، فلسفه و عصب شناسی و دیوید دورنسایف، استاد علوم اعصاب، ذهن لایههای زیادی دارد.
حقایق، اعمال و احساسات قابل بازیابی هستند، اما به یک اندازه قابل دسترسی نیستند. برخی ذاتاً در تاریکی ذهن مخفی شده و نهان هستند و به همین علت، دسترسی بخش خودآگاه به آنها دشوار است.
داماسیو خاطرنشان می کند که در نتیجه، ضمیر ناخودآگاه ما میتواند به طور ناگهانی پاسخی را در زمانی که انتظارش را نداریم به ما ارائه دهد. طبق گفته داماسیو، شهود یک افسانه نیست؛ بلکه توجهمان را به توانگری و غنای ذهن ما جلب میکند.
ابزارهای کمکی توهمزایی
دیدن چیزهایی که دیگران قادر به دیدنشان نیستند، گاهی اوقات به یک کاتالیزور نیاز دارد. در بسیاری از فرهنگهای بومی، داروهای روانگردان برای القای تجربیات خلسهآمیزی که باعث مکاشفه میشوند، مصرف میشوند.
قارچ Psilocybe mexicana چنان توسط جوامع بومی مکزیک مورد توجه قرار گرفته که آزتک ها آن را "teonanacatl" یا "گوشت خدا" نامیدند.
توهمات ذهنی که عمدتاً توسط اسید لیسرژیک دیاتیل آمید یا LSD ایجاد میشوند، نیز کانون مطالعات علمی بودهاند. ال اس دی، ترکیبی شیمیایی که به طور تصادفی توسط محقق سوئیسی آلبرت هافمن در سال 1938 اختراع شد، باعث ایجاد توهمات قوی و احساسی می شود.
البته، ال اس دی در نهایت راه خود را به ضد فرهنگ و هنجارشکنی پیدا کرده و توانایی آن در الهام بخشیدن به دیدگاه یک جهان به هم پیوسته، به جنبش نوپای محیطی در دهه 1960 کمک کرد. با این حال، اثرات قوی دارو نتایج غم انگیز متعددی را نیز به دنبال داشت.
محققان اکنون در حال بررسی اثرات مثبت احتمالی میکرودوزهای دیگر مواد توهم زا مانند قارچ سیلوسایبین برای کمک به افراد مبتلا به PTSD، افسردگی و اضطراب هستند.
با این حال، همهی تصورات ذهنی و توهمات نیاز به تحریک شیمیایی ندارند. قدیسان کاتولیک که ادعا میکردند توهمات دیداری یا شنیداری قابل توجهی دارند، اغلب با پیشه کردن تقوا در دستورات مذهبی زندگی میکردند. گفته میشود که سنت کاترین سیهنا اولین دیدار خود را از مسیح در سن 5 یا 6 سالگی داشته است. کسانی که در حالتهای عمیق و مراقبه هستند، گاهی اوقات از برخورد با موجودات نورانی یا سایر پدیدههای بصری عجیب میگویند.
امروزه ممکن است فرض کنیم که این تصاویر ذهنی و توهمات، اگر توسط مواد مخدر روان گردان ایجاد نشده باشند، نتیجه یک اختلال مغزی مانند اسکیزوفرنی هستند. اما حتی در قرون وسطی، کلیسا صحت چنین بینشها و الهاماتی را زیر سوال برده و قوانین سختگیرانهای برای ارزیابی مشروعیت یک بینش ذهنی وضع کرد.
لیزا بیتل، رئیس دانشکده دین و استاد دینی و تاریخ، میگوید: «البته این مسائل قبل از شناخته شدن و گسترس علم روانپزشکی نیز بوده؛ افرادی که در قرون وسطا زندگی کرده و این توهمات را میدیدند نیز به عنوان شخصی دچار جنون و دیوانه شناخته میشدند. اگر فردی بیمار روانی بود، توهم و ادعاهایش جدی گرفته نمیشد. در واقع، ادعاکننده باید شخصی خوشنام و معتبر بوده و هر آنچه میدید بایستی از نظر اعتقادی درست باشد تا جدی گرفته میشد. این ادعا که شما حضرت مریم را سوار بر [معادل قرون وسطایی] یک اسکیت بورد آسمانی دیدهاید، جدی گرفته نمیشد.»
برای دینداران، این استدلال مدرن که دیدن فرشتگان در واقع شاهدی بر جنون است، یا حداقل نتیجه تخیل بیش از حد فعال است، پوچ و بیمعنی به نظر میرسد. عابدان معتقدند شخصی که بینش معنوی دارد به حقیقت دسترسی ویژهای پیدا کرده، نه اینکه عقل خود را از دست داده باشد.
جیمز مک هیو، استاد دینی میگوید: «آنها میگویند که روشن ضمیر و عارف در واقع چیزها را همانطور که هستند میبیند.»
طبق گفته بیتل، علیرغم رویکرد منطقیتر ما به جهان، توهم و الهامات غیبی هنوز پدیدهای رایج است. گاهی اوقات در مشاهدههای گزارششده از بشقاب پرندهها گفته میشود که موجودات آسمانی در آنها زندگی کرده، سلوک و حرفهای حکیمانهای دارند و ممکن است از نسل فرشتگان روزگاران گذشته باشند.
او میگوید: «شرایط فرهنگی ممکن است تغییر کرده باشد، اما توهم و خیالات دیداری همچنان ادامه دارند. تجسمهای ذهنی و توهماتی که در مورشان میشنویم فقط نوک کوه یخ بوده و تنها بخش کوچکی از این قضیه هستند.»
نوشته های مرتبط