علوم اعصاب: خطرات خواندن مغز
تصویربرداری تشدید مغناطیسی کارکردی یا به طور مخفف fMRI، از آغاز کار خود در سال 1992 تاکنون توانایی ما در مشاهدۀ مغز انسان در هنگام فعالیت و درک ما از فرآیندهای پشت عملکردهای ذهنی مانند تصمیمگیری را متحول کرده است. همانطور که پیشرفت فناوریهای تصویربرداری مغز قدرتمندتر شدهاند، تاثیر آنها از آزمایشگاهها فراتر رفته و به دنیای واقعی نفوذ کرده است.
تصویربرداری تشدید مغناطیسی کارکردی یا به طور مخفف fMRI، از آغاز کار خود در سال 1992 تاکنون توانایی ما در مشاهدۀ مغز انسان در هنگام فعالیت و درک ما از فرآیندهای پشت عملکردهای ذهنی مانند تصمیمگیری را متحول کرده است. همانطور که پیشرفت فناوریهای تصویربرداری مغز قدرتمندتر شدهاند، تاثیر آنها از آزمایشگاهها فراتر رفته و به دنیای واقعی نفوذ کرده است. عصبروانشناس بالینی بابارا ساهاکیان و عصبشناس جولیا گاتوالد، در کتاب "جنسیت، دروغها و اسکنهای مغزی" بهطور مختصر راههایی که تصویربرداری مغز دیدگاه ما نسبت به رفتار انسان و جامعه را تحت تاثیر قرار داده است، بررسی میکنند. بحث و بررسی آنها تعادلی منصفانه بین طرفداری از fMRI و درکی هوشمندانه از محدودیتها و خطرات آن است.
پس از مقدمهای مختصر در معرفی ضروری fMRI، که با اندازهگیری اکسیژن خون در مغز از فعالیت نورونها تصویربرداری میکند، نویسندگان به پاسخ سوالی در قلب تصویربرداری مغز میپردازند: آیا fMRI میتواند ذهنخوانی کند؟ پاسخ این سوال تا حدود زیادی به تعریف فرد از ذهنخوانی بستگی دارد. همانطور که نویسندگان اشاره میکنند؛ در سالهای اخیر دادههای fMRI برای رمزگشایی از محتوای افکار (مانند کلماتی که شرکتکننده در آزمایش به آنها نگاه میکند) و وضعیت ذهنی (مانند قصد فرد از انجام کاری خاص)، حتی در خواب، به کار رفته است. با این حال این روشها هنوز دانشمندان را قادر به رمزگشایی از "زبان افکار"، که در نظر بسیاری تعریف ذهنخوانی است، نمیکند. اما با در نظر گرفتن استفادۀ روزافزون از روشهای پیشرفتۀ یادگیری ماشین مانند شبکههای عصبی عمیق در تحلیل دادههای حاصل از تصویربرداری مغز، دیر یا زود این امر محقق خواهد شد.
نویسندگان به درستی تاکید میکنند که لازم است دربارۀ مسائل اخلاقی پیرامون تصویربرداری مغز بیشتر و عمیقتر بحث شود. نویسندگان در نگاه به fMRI، به عنوان یک دروغسنج، توضیح میدهند که چگونه نواقص آن (به ویژه فقدان درجهبندی اساسمند برای دقت) تا به حال مانع استفاده از آن در دادگاههای جنایی شده است. آنها به اختصار شبکههای مغزی مربوط به قضاوتهای اخلاقی و چگونگی مختل شدن آنها در شرایطی مانند بیماریهای روانی را بررسی میکنند و نتیجه میگیرند که از آن جایی که افرادی که این اختلالات را دارند الزاماً مرتکب اعمال مجرمانه نمیشوند، تصویربرداری مغزی نمیتواند به نحوی بهینه رفتارهای مجرمانه را پیشبینی کند. همچنین حوزۀ در حال ظهور "نورومارکتینگ" نگرانیها را افزایش داده است. ساهاکیان و گاتوالد با ارجاع به پژوهشهایی مانند مطالعۀ “کوکاکولا یا پپسی” که نشان میدهد که چگونه فعالیت مغز اولویت مشتریان در خرید کالا را آشکار میکند، خواهان نظارتهای قویتر برای جلوگیری سوءاستفاده از این فناوری میشوند.
یکی از شگفتیهای کتاب "جنسیت، دروغها و اسکنهای مغزی"، پوشش کامل پژوهشهای رفتاری است. به عنوان مثال، بحث دربارۀ سوگیری نژادی و خودکنترلی بر مطالعات روانشناسی بیشتر از تصویربرداری مغز تمرکز میکنند. این موضوع با توجه به این که تصویربرداری مغز به طور کلی درست به اندازۀ تحقیقات رفتاری که از آن پشتیبانی میکند قابل اتکا است، قابل درک است.
بحث نویسندگان دربارۀ چالشهای پیش رو در بازتولید بعضی از پیامدهای روانی بهطور تحسینبرانگیزی صریح و بیپرده است. به عنوان مثال، آنها یک بحث عمیق و منصفانه در مورد "تقلیل نفس" ارائه میدهند که در آن پنداشته میشود که اعمال خودکنترلی در یک حوزه (مانند حل یک مسئلۀ شناختی دشوار) توانایی فرد در اعمال خودکنترلی در یک موقعیت دیگر را مختل میکند (مانند انتخاب غذاهای سالم به جای غذاهای ناسالم). این بدان معنی است که خودکنترلی مانند یک ماهیچه خسته میشود. مطالعات و متاآنالیزهای بسیاری شواهدی برای تقلیل نفس ارائه میدهند، اما یک کارآزمایی بزرگمقیاس به رهبری دو روانشناس به نام مارتین هاگر و نیکوس چتزیسارانتیس نتایج قبلی را تکرار نکرد. محدودیتهای روششناسی fMRI گسترۀ زیادی را پوشش میدهد. نویسندگان تاکید میکنند که این فناوری فقط همبستگیها را آشکار میکند. صرفاً این حقیقت که یک ناحیه از مغز هنگام تجربۀ ترس فعال باشد الزاماً به این معنا نیست که آن ناحیه درگیر تجربۀ ترس است. ضرورت سببی تنها میتواند با دستکاری عملکرد یک ناحیه از مغز، توسط تحریک مغزی یا مطالعۀ آسیبهای مغزی (مانند آسیبهای حاصل از سکتۀ مغزی) نشان داده شود. به عنوان مثال، مطالعات بسیاری نشان میدهند که کورتکس ونترومدیال پیشپیشانی (مهم در تصمیمگیری بر اساس ارزشها) وقتی شرکتکنندگان تحقیق در حال فکر به این هستند که چقدر حاضرند برای کالاهای مصرفی بپردازند، فعال میشود. اما مطالعات اخیر دریافتهاند که برخی افراد با آسیبهایی در این ناحیه، هیچ نشانهای از اختلال در این تواناییها را نشان نمیدهند.
ساهاکیان و گاتوالد مسئلۀ "استنتاج معکوس" را بهطور تاسفبرانگیزی درآخر کتاب بررسی میکنند. این مسئله شامل این میشود که محققان از فعال شدن ناحیۀ خاصی در مغز (مانند آمیگدال)، به یک حالت روانی (مانند ترس) پی ببرند. این موضوع همانطور که نویسندگان خاطرنشان میکنند گمراهکننده است؛ زیرا بهندرت چنین تطابق یک به یکی دیده میشود. بیشتر نواحی مغز در شرایط کاملاً متفاوتی فعال میشوند. با این حال در چند جا از استدلال مشابهی برای تفسیر نتایج fMRI استفاده میکنند.
با پیشرفت توانایی ما در "خواندن ذهنها" به نظر میرسد چالشهای اخلاقی مطرح شده در "جنسیت، دروغها و اسکنهای مغزی"، فقط نوک کوه یخ باشد. آیا روزی که تصویربرداری مغزی آنقدر دقیق باشد که بتواند بهدرستی و با دقت بالا رفتارها را پیشبینی کند، شاهد پادآرمانشهری از آن نوع که در فیلم "گزارش اقلیت" تولید سال 2002 به کارگردانی استیون اسپیلبرگ میبینیم خواهیم بود که در آن مردم به خاطر جرائمی که هنوز انجام ندادهاند دستگیر میشوند؟ یا قادر خواهیم بود بین قدرت فناوری و حقوق بشر تعادل ایجاد کنیم؟ مسائلی که در این کتاب مطرح میشوند زمینۀ تفکر بیشتر در مورد این جهان جدید خاص را فراهم میکند.
نوشته های مرتبط