فرضیهی عصب شناختی جدید در خواب دیدن، رویاپردازی را به سرگردانی ذهن مرتبط می کند
ویلیام داموف، استاد بازنشستهی برجسته و محقق روانشناسی در دانشگاه سانتاکروز ، دهها سال از زندگی اش را صرف کشف رازهای رویاها و معانی آنها کرده است.
ویلیام داموف، استاد بازنشستهی برجسته و محقق روانشناسی در دانشگاه سانتاکروز ، دهها سال از زندگی اش را صرف کشف رازهای رویاها و معانی آنها کرده است.
اکنون وی با انتشار کتاب جدیدش، ظهور رویا: سرگردانی ذهنی، تجسم شبیه سازی و شبکهی پیش فرض، فرضیهی عصب شناختی جامعی ارائه میدهد، که بر مبنای تشابهاتِ خواب دیدن و افکار سرگردان حین بیداری پایه گذاری شده است.
داموف می گوید:" خواب دیدن به حالات ذهنی شخص بستگی ندارد. عامل اصلی٬ میزان فعالیت های مغزی است. اگرچه رویاها تخیل هستند، ولی عمدتاً شبیه سازی هایی واقع گرایانه از زندگی روزمرهی حین بیداری می باشند."
بعد از بیش از ۵۰ سال مطالعهی تجربی و نزدیک رویا و خواب دیدن، داموف ۸۱ ساله نتیجه میگیرد که خواب به احتمال زیاد خواب دیدن و رویا، نقشی از لحاظ اعمال سازگاری با محیط در مسیر تکامل ، ایفا نکند. او میگوید:" بهترین راه برای درک ظرفیت رویاپردازی ما این است که این عمل را یک محصول ناخواسته از تواناییهای شناختی در دوران بیداری بدانیم. انسانها کاربردهایی برای این رویاها در ادیان و آیین های درمانی ابداع کرده اند، که نشان میدهد این رویاها چقدر در تجربیات انسانی مهم هستند. اما در سیر تکاملی، رویاها هیچ فعالیت مثتبی انجام نمی دهند. "
فرضیهی داموف بسیاری از رموز خواب دیدن، از جمله غلبهی موضوعات بسیار شخصی در رویاها و جنبههای قابل توسعهی رویا را روشن می کند. این فرضیه همچنین ارتباط عصبشناختی بین خواب دیدن و خیالبافی را نیز مشخص میکند.
به گفتهی داموف منشأ خواب و رویا در مغز همانجایی است که در حال حاضر به عنوان فعالترین قسمتهای مغز هنگام رویاپردازی های روزانه شناخته شدهاند. قسمت هایی از مغز که با نام شبکهی پیش فرض شناخته میشوند، در سنین بین ۸ تا ۱۵سالگی زندگی چگالتر و یکپارچه میشوند. همان سنینی که خواب دیدن در آن بیشتر اتفاق افتاده و خوابها پیچیدهترند.
گذر از حالت عادی به خواب، در مراحلی صورت میگیرد که ما کم کم توجه به دنیای خارجی اطراف مان را متوقف میکنیم. فرضیهی داموف مشاهدات مطالعات نوروایمیجینگ از فعالیتهای مغزی و کشف شبکهی سرگردانی ذهن را ادغام میکند.
ابتدا شبکهی اجرایی مرکزی مغز که بر محیط خارجی تمرکز دارد، غیر فعال میشود. در مرحلهی دوم فعالیت شبکههای توجه پایین میآید، از جمله شبکهی گوش به زنگی که همیشه برای فرستادن هشدار آماده است! سرانجام هنگامی که شبکههای حسی تحریکات حسی را از صحنه خارج می کنند، شبکهی تجسمی ذهن قویتر شده، و ذهن شروع به گشت و گذار می کند.
داموف میگوید :"این اتفاقات مانند یک سمفونی است؛ بسیار هماهنگ. هنگامی که یک شبکه غیرفعال میشود و سپس شبکهای دیگر، فعالیت شبکهی پیش فرض شروع به افزایش میکند، درست مانند زمانی که تارهای زهی شروع به لرزش میکنند و شیپورها دمیده می شوند. هنگامی که شبکهی پیش فرض آزادانه سیر میکند، این جاست که خواب دیدن ما آغاز میشود."
انسان ها ۲۰ تا ۳۰ درصد ساعات بیداریشان را در این حالت سرگردانی ذهنی سپری میکنند. به لحاظ فیزیولوژی عصبی، این همان اتفاقی است که در هنگام خواب دیدن می افتد، هنگامی که مواد شیمیایی عصبی یک فشار مضاعف برای القای خواب ایجاد می کنند.
خواب یا بیدار، هنگامی که شبکهی پیش فرض اوج میگیرد، قدرت شبکهی تخیل مغز ما را از سرگردانی ذهنی به مرحله ای میبرد که محققان آن را " شبیه سازی مجسم شده" (Embodied simulation ) می نامند. مرحله ای که در حین آن تصورات میتوانند کاری کنند که بینندهی خواب٬ خود را جزئی از رخداد حس کند.
داموف میگوید:" این چیزی است که خواب را بسیار واقعی جلوه میدهد. همانند رویاپردازی حین بیداری. گاهی اوقات انسان آن را کاملاً حس میکند. حس اینکه شما خود را جزئی از رخدادی می بینید که رویاپردازی را از حالات دیگر تفکر جدا می کند."
در طول شب و در حین خواب، فعالیتهای مغزی دچار نوسان شده و افزایش و کاهش پیدا میکنند. برانگیختگی با نزدیک شدن صبح بیشتر میشود، همینطور سرگردانیهای ذهنی یا رویاها، با استناد به تحقیقات بیشمار آزمایشگاهی. خوابها بسیار شخصی هستند، چرا که شبکهی پیش فرض شامل بخش بزرگی از شبکهی خودی (Self-Network) است.
به گفتهی داموف " ما دربارهی سیاست یا مذهب یا اقتصاد خواب نمیبینیم." او همچنین می گوید:" در همه جای دنیا، خوابها تحت سلطهی نگرانیهای شخصی هستند. بیش از ۷۰ درصد خوابها شخصی هستند؛ فعالیتهای دراماتیک شده از نگرانیهای شدید در رابطه با گذشته، حال و آینده. میزان تکرار یک موضوع، نشان دهندهی شدت نگرانیهای آن موضوع در زندگی شخصی بینندهی خواب است. خوابها توسط این شبکه ایجاد میشوند که قسمت اعظمی از شبکهی خودی را دربر دارد و با شبکهی قدرتمند تخیل ترکیب شده است."
داموف میگوید:" تحقیقات نشان داده که کودکان معمولاً زیاد خواب نمیبینند و خوابشان نیز پیچیدگی های زیادی ندارد، تا این که به سنین ۹ تا ۱۱ میرسند. دقت کنید که بسیاری از کابوسها در دوران کودکی در حین "وحشت خواب" که عموماً رویا نیستند٬ یا در حین بیداری رخ میدهند. ما تنها به تدریج تصویرسازی ذهن ، تخیلات و توانایی بازگویی داستانها را پیدا میکنیم. ظرفیت رویاپردازی ما به میزان توسعهی مغزی و شناختی ما وابسته است."
داموف مطالعه روی خواب را از دوران کارشناسی ارشد، به همراه استاد راهنمایش کالوین هال، محققی پیشتاز در زمینهی خواب، آغاز کرد. او برای سالیان متمادی به جمع آوری دادههای کمی در رابطه با خواب مشغول بوده است.
او میگوید:" به تدریج انگیزهی من برای درک مردم از طریق رویاهایشان، به سمت توسعهی یک فرضیهی خوب برای خواب دیدن تغییر کرد." او که از یک برنامه بازنشتگی پیش از موعد سود برده بود، در سال ۱۹۹۴ در سن ۵۷ سالگی از تعهدات روزمره تدریس و سرویس دانشگاهی رهایی یافت تا تمرکز خود را تماماً روی خواب قرار دهد.
او میگوید" این سالها بهترین سالهای عمر من از نظر پیشرفت عقلانی بودهاند."
امروز داموف امیدوار است فرضیهی عصب شناختیاش به عنوان یک قسمت از پازل فرضیهی فوق العادهی ذهن دیده شود، قسمت رویایی!
منبع: https://news.ucsc.edu
نوشته های مرتبط