غذای ناسالم و مغز
رژیم غذایی مدرن فاقد ریزمغذیها ممکن است واکنشهای مغزی را تشدید کند. محققان گزارش کردهاند که ممکن است بین خوردن یک رژیم غذایی ناسالم و کنترل خشم ارتباطی وجود داشته باشد. اظهارات احساسی، غیر منطقی و حتی انفجاری در گفتمانهای عمومی در سالهای اخیر افزایش یافته است. سیاستمداران در طول بحثهای قانونگذاری توهین را تحمل میکنند. چه خبر است؟
این تشدید در لفاظیهای خشمگین گاهی به رسانههای اجتماعی نسبت داده می شود. اما آیا عوامل دیگری وجود دارد که روشهای ارتباطی را تحت تاثیر قرار میدهد؟
محققین این مطالعه که جزو متخصصین در زمینه تغذیه و سلامت روان و نویسندگان کتاب "مغز بهتر" هستند بر این باوراند که بسیاری از افراد جامعه ما گرسنگی مغز را تجربه میکنند و این گرسنگی عملکرد شناختی و تنظیم احساسات آنها را مختل میکند.
محصولات فوق فرآوری شده
بدیهی است که ما کمبود مغذیهای اصلی را نداریم: بسیاری از افراد تمایل دارند پروتئین، چربیها و کربوهیدراتها را به اندازه کافی دریافت کنند. اما در مورد ریزمغذیها (مواد معدنی و ویتامینها) این مسئله صحت ندارد، بهویژه در آن دسته از انسانهایی که انتخابهای غذایی آنها تحت سلطه محصولات فوق فرآوری شده است. محصولات فوق فرآوری شده شامل مواردی مانند نوشابه، تنقلات بسته بندی شده، غلات صبحانه شیرین شده و ناگت مرغ است. این مواد معمولاً حاوی مقادیر کمی از ریزمغذیها هستند. بسیاری از ما میدانیم که مصرف رژیم غذایی یک مسئله بزرگ در سلامت جسمانی است زیرا کیفیت رژیم غذایی با شرایط سلامت مزمن مانند چاقی، دیابت و بیماریهای قلبی عروقی مرتبط است. عموم مردم کمتر از تأثیر تغذیه بر سلامت مغز آگاه هستند.
ریزمغذیها و علائم سلامت روان
با توجه به اینکه انتخابهای غذایی جامعه ما به شدت به سمت محصولات فوق فرآوری شده حرکت کرده است، باید در مورد شواهد علمی قابلتوجهی که ثابت میکند مصرف ریزمغذیها بر سلامت روان به ویژه تحریک پذیری، عصبانیت و خلق و خوی ناپایدار تأثیر میگذارد، بیاموزیم. دهها مطالعه از کشورهایی مانند کانادا، اسپانیا، ژاپن و استرالیا نشان داده است افرادی که رژیم غذایی سالم و کامل دارند نسبت به افرادی که رژیم غذایی نامناسب دارند (عمدتاً محصولات فوق فرآوری شده) علائم افسردگی و اضطراب کمتری دارند. از آنجایی که مطالعات همبستگی نمیتوانند ثابت کنند که انتخابهای تغذیهای علت مشکلات سلامت روان است، محققین به برخی از مطالعات طولی آینده نگر متقاعد کننده روی آوردهاند که در آن افراد بدون مشکل ظاهری سلامتروان وارد مطالعه شده و از نظر سلامت و الگوهای غذایی خود در طول زمان مورد ارزیابی قرار گرفته و سپس بر روی آنها تجزیه و تحلیل انجام شده است. برخی از نتایج شگفت انگیز بوده است.
در مطالعهای بر روی 89000 نفر در ژاپن با 10 تا 15 سال پیگیری، میزان خودکشی در افرادی که رژیم غذایی کامل مصرف میکردند نصف آنهایی بود که رژیمهای غذایی آنها ناسالم بوده است. این موضوع نشاندهنده یک جهت جدید مهم است که در برنامههای پیشگیری از خودکشی فعلی پوشش داده نشده است. در کانادا، یافتههای قدرتمند مشابهی نشان میدهد که چگونه الگوهای غذایی کودکان و همچنین پیروی از سایر دستورالعملهای بهداشتی در مورد ورزش و زمان تماشای تلویزیون، پیشبینی میکنند که کدام کودکان ۱۰ تا ۱۱ ساله برای تشخیص اختلال روانی در دو سال بعد به متخصص مراجعه خواهند کرد. از این رو آموزش تغذیه باید یکی از اولین راهکارهای درمانی برای کودکان در این شرایط باشد. تحریکپذیری و خلق و خوی ناپایدار اغلب مشخصه افسردگی است، مطالعات مستقل متعدد نشان دادهاند که تغییر رژیم غذایی به سبک مدیترانهای (یک رژیم غذایی کامل) در افراد مبتلا به افسردگی که رژیم غذایی نسبتاً ضعیفی داشتند، منجر به پیشرفتهای قابلتوجهی شده است. رژیم غذایی مدیترانهای به طور معمول سرشار از غلات، میوه ها، سبزیجات، آجیل، حبوبات، غذاهای دریایی و چربیهای غیراشباع مانند روغن زیتون است. در یکی از این مطالعات، حدود یک سوم از افرادی که علاوه بر درمان منظم، رژیم غذایی خود را با غذاهای کامل تغییر دادند، دریافتند که افسردگی آنها پس از 12 هفته بهبود یافته است این در حالی است که میزان بهبودی در گروه کنترل با استفاده از درمان منظم، اما بدون تغییر رژیم غذایی، کمتر از یک در 10 بود.
گروهی که رژیم غذایی کامل داشتند نیز کاهش هزینهای را در حدود 20 درصد در بودجه غذایی هفتگی خود گزارش کردند. این نکته پایانی، این طرز تفکر که "خوردن یک رژیم غذایی از محصولات فوق فرآوری شده راهی برای صرفه جویی در هزینه است" را نقض میکند.
به منظور افزایش متابولیسم مغز، مغز ما به حداقل 30 ریز مغذی نیاز دارد تا از تولید انتقال دهندههای عصبی مانند سروتونین و دوپامین و همچنین تجزیه و حذف محصولات جانبی متابولیک اطمینان حاصل کند. بسیاری از مطالعات مربوط به درمانهای چندمغذی، بهبود تنظیم خلق و خو و کاهش تحریکپذیری و خشم را نشان دادهاند، از جمله در کودکان مبتلا به اختلال بیشفعالی و کمبود توجه و اختلالات خلقی.
شواهد واضح است: جمعیتی که به خوبی تغذیه شده باشند بهتر میتوانند استرس را تحمل کنند. گرسنگی پنهان مغز یکی از عوامل قابل تغییر است که به واکنشهای عاطفی، پرخاشگری و حتی باعث زیر پا گذاشتن ادب در گفتمان عمومی میشود.
منبع: University of Canterbury
نوشته های مرتبط